بی سبب باز دلم میگیرد
از همه آدمها
از نگاهــت ؛از مــاه
از همین فاصـــله ها
دو ســه خــط خاطره و
نامه هایی در راه
بی سبب باز نگاهم افتاد
به خیابانی که
انتهایش پیداست ..
انتهایی که در آن هیچ کسی نیست
فقط پایان است
و چه مشتاقانه
منتظر پایانم
بی سبب نیست دلم میگیرد
حســرتی در دل من جا دارد
فرید دانش فر